شمارهٔ ۴۱۵: عشق و شراب و یار و خرابات و کافری

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل غزلیات

عشق و شراب و یار و خرابات و کافری

هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری


از راه کج به سوی خرابات راه یافت

کفرش همه هدی شد و توحید کافری


بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل

برخاست از تصرف و از راه داوری


بیزار شد ز هر چه به جز عشق و باده بود

بست او میان به پیش یکی بت به چاکری


برخیز ای سنایی باده بخواه و چنگ

اینست دین ما و طریق قلندری


مرد آن بود که داند هر جای رای خویش

مردان به کار عشق نباشند سرسری


نظر خود را بنویسید

نظرات