قصاید
نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح امین الملة قاضی عبدالودودبن عبدالصمد: ای چو نعمانبن ثابت در شریعت مقتدا
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در تفسیر چند سوره و نعت رسول اکرم و مدح قاضی عبدالودود: کفر و ایمان را هم اندر تیرگی هم در صفا
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - این قصیدهٔ را عارف زرگر در مدح سنایی گفته: ای نهاده پای همت بر سر اوج سما
قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پاسخ قصیدهٔ عارف زرگر: تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در نعت رسول اکرم و مدح عارف زرگر: ای سنایی گر همی جویی ز لطف حق سنا
قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در شکایت روزگار و بیوفایی مردم: منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید: مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح قاضی یحیا صاعد: ای بنام و خوی خوش میراث دار مصطفا
قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در توحید: آراست جهاندار دگرباره جهان را
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در تواضع اهل حق: شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱: ای خواجه چه تفضیل بود جانوری را
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در مدح بهرامشاه: دیده نبیند همی، نقش نهان ترا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳: ای ازل دایه بوده جان ترا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در نصیحت و ترک تملق از خلق گوید: تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - این توحید به حضرت غزنین گفته شد: ای در دل مشتاقان از عشق تو بستانها
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح بهرامشاه: او کیست مرا یارب او کیست مرا یارب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح خواجه مسعود علیبن ابراهیم: عربیوار دلم برد یکی ماه عرب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸: احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجهالعرب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹: یارب چه بود آن تیرگی و آن راه دور و نیمشب
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح سید عمید سیدالشعرا ابوطالب محمد ناصری علوی: بتی که گر فکند یک نظر بر آتش و آب
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مذمت اهل روزگار: مرد هشیار در این عهد کم است
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - این قصیدهٔ را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است: سنایی سنای خرد را سزاست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علیبن هیصم: سنایی کنون با ضیا و سناست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در مدح بهرامشاه از زبان او: مردی و جوانمردی آئین و ره ماست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش سلطان سنجر: خاک را از باد بوی مهربانی آمدست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح قاضی عبدالودود غزنوی: آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در مدح بهرامشاه: عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - هر چه حق باشد بی حجت و برهان نیست: کفر و ایمان دو طریقیست که آن پنهان نیست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - مدح یوسفبن احمد مسعود شاه: ای بنده ره شوق ملک بی خطری نیست
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در مدح دولتشاه غزنوی و بهرامشاه: مهر بندهٔ آن رخ چون ماه باد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در تعلیم طی طریق معرفت: همچو مردان یک قدم در راه دین باید نهاد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲: کسی کاندر صف گبران به بتخانه کمر بندد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳: ای چو عقل از کل موجودات فرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در دل نبستن به مهر دنیا: مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید: اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در صفت معشوق روحانی و تجلیات نورانی: دل بی لطف تو جان ندارد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح خواجه حکیم ابوالحسن علی بن محمد طبیب: تا باز فلک طبع هوا را چو هوا کرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸: تا بت من قصد خرابات کرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - در مدح خواجه عمید ثقةالملک، طاهر: دی دل ما فگار خواهد کرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در مدح امیر بار سلطان: باز جانها شکار خواهد کرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - سخنی از میراث استادان: مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیرد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در زهد و موعظه: وجود عشق عاشق را وجود اندر عدم سازد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح بهرامشاه: روزی که جان من ز فراقش بلا کشد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح امیر اسماعیل بن ابراهیم: خورشید چو از حوت به برج حمل آمد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در تزییفِ علمای دنیاجوی گفته شد: ای سنایی! ز جسم و جان تا چند؟
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - در مذمت دشمنان و جاهلان: این ابلهان که بی سببی دشمن منند
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷: کرد رفت از مردمان اندر جهان اقوال ماند
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در مدح بهرامشاه: عقل کل در نقش روی دلبرم حیران بماند
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در تغییر احوال مردم و دگرگونی روزگار: ای مسلمانان خلایق حالْ دیگر کردهاند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - در وصف بهار: باز مُتْواریرُوانِ عشق صحرائی شدند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در استغنای معشوق طناز و وفای عاشق: عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - و ایضا در مذمت دنیا جویان: مرحبا بحری که از آب و گلش گوهر برند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - این شعر را حکیم سنایی در پاسخ یکی از شعرا گفته: چون همی از باغ بوی زلف یار ما زند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - آن شاعر این شعر را در پاسخ حکیم سنایی فرستاد: باش تا حسن نگارم خیمه بر صحرا زند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح بهرامشاه: روز بر عاشقان سیاه کند
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در نعت رسول اکرم و اصحاب پاک او: روشن آن بدری که کمتر منزلش عالم بود
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سیف الحق محمد منصور: ای رفیقان دوش ما را در سرایی سور بود
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مذمت عافیت جویی: در جهان دردی طلب کان عشق سوز جان بود
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - از راه پر مخافت عشق گوید: سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در مدح ناصح الملک کمالالدین شیخ الحرمین خطیب نوآبادی: ای خدایی که رهیت افسر دو جهان نشود
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - نه هر که به طور رود موسی عمران شود: تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در عزت عزلت و قناعت گوید: درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح بهرامشاه: قصهٔ یوسف مصری همه در چاه کنید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴: ای حریفان ما نه زین دستیم دستی برنهید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - در مدح تاج العصر حسن عجایبی به حسن زشت: طالع از طالعت عجایبتر
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر: دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام: از خلافست اینهمه شر در نهاد بوالبشر
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک: بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در وحدانیت ذات باری: ای ذات تو ناشده مصور
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی: مرد کی گردد به گرد هفت کشور نامور
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص: ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد: آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه: ای خردمند موحد پاک دین هوشیار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب: ای گردن احرار به شکر تو گرانبار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا: طلب ای عاشقان خوش رفتار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح بهرامشاه: ای بی سببی از بر ما رفته به آزار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح یوسفبن حدادی: نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید: تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد: کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب: زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱: ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲: زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - در مدح بهرامشاه: ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح ابوعمر عثمان مختاری شاعر غزنوی: نشود پیش دو خورشید و دو مه تاری تیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - تامل با خویشتن و راز و نیاز با پروردگار: ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح مسعود بن ابوالفتح: در کف خذلان و ذل فتح و ظفر گشتی اسیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در ترغیب طی طریق حقیقت: ای دل به کوی فقر زمانی قرار گیر
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در اندرز و ترغیب در طریق حقیقت: ای دل خرقه سوز مخرقه ساز
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹: ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - این قصیدهٔ را هم هنگام اقامت در سرخس سروده: درگه خلق همه زرق و فریبست و هوس
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱: یکی بهتر ببینید ایها الناس
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در ستایش قاضی ابوالبرکاتبن مبارک فتحی: به آب ماند یار مرا صفات و صفاش
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در نکوهش اصحاب دعوا: ای جوان زیر چرخ پیر مباش
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴: ای سنایی خواجهٔ جانی غلام تن مباش
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵ - در مدح قاضی ابوالفتح برکات بن مبارک: ذات عشق ازلی را چون میآمد گهرش
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح بهرامشاه: مست گشتم ز لطف دشنامش
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در ستایش یکی از بزرگان: ای به آرام تو زمین را سنگ
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی: ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۹ - در بیان عزت و جلال ذات اقدس الهی: مقدسی که قدیمست از صفات کمال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - در باره علی بن محمد طبیب غزنوی: ای حل شده از علم تو صد گونه مسائل
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار: بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران: ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۳ - در نعت رسول اکرم: چون به صحرا شد جمال سید کون از عدم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴ - در نعت رسول اکرم: مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح امام زکیالدین بن حمزهٔ بلخی و نکوهش خواجه اسعد هروی: دوش چون صبح بر کشید علم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۶ - در موعظه و نصیحت ابنای زمان: کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷: مرحبا ای رایت تحقیق رایت را حشم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸: روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹: نماز شام من و دوست خوش نشسته بهم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰: زهی پشت و پناه هر دو عالم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۱ - در استغنای طبع خویش گوید: ز باده بده ساقیا زود دادم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲ - در نکوهش و ابراز نارضایی از خود: نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۳ - در احوال خود گوید: درین لافگاه ارچه پیروز روزم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴ - در آرزوی مرگ: کی باشد کاین قفس بپردازم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵: بخ بخ اگر این علم برافرازم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری: ای خدایی که به جز تو ملکالعرش ندانم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷: قبله چون میخانه کردم پارسایی چون کنم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸: پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹: خیز تا از روی مستی بیخ هستی بر کنیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰: تا کی دم از علایق و طبع فلک زنیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۱: خیز تا خود ز عقل باز کنیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲: گاه رزم آمد بیا تا عزم زی میدان کنیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳ - در اشتیاق کعبه و سفر حج: گاه آن آمد که با مردان سوی میدان شویم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴: بر بساز کم زنان خود را بر آن مهتر نهیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی: عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع): ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷ - در ستایش علیبن حسن بحری: الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح نصرالله بن داود سرخسی: پیش پریشان مکن از پی آشوب من
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح علی بن حسن: گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه: چون من و چون تو شد ای دوست چمن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح قاضی نجمالدین حسن غزنوی: دی ز دلتنگی زمانی طوف کردم در چمن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در نکوهش حرص و هوی و هوس: ای همیشه دل به حرص و آز کرده مرتهن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در ستایش خواجه اسعد هروی: کرد نوروز چو بتخانه چمن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴: برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف: ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح امین الدین رازی: بنه چوگان ز دست ای دل که گمشد گوی در میدان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷ - معروفی بود زن سلیطهای داشت او را به قاضی برده بود و رنج مینمود در حق وی گوید: ویحک ای پردهٔ پردهدر در ما نگران
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح محمد ترکین بغراخان: چرخ نارد به حکم صدر دوران
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در نعت امام هشتم (ع): دین را حرمیست در خراسان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰: ای سنایی ز آستان نتوان شدن بر آسمان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - در مدح سرهنگ محمدبن فرج نو آبادی: خجسته باد بهاری بهار ارسنجان
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲: تا کی از یاران وصیت تخت و افسر داشتن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - در پاسخ پرسش سلطان سنجر دربارهٔ مذهب: کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴: شرط مردان نیست در دل عشق جانان داشتن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵: دست اندر لام لا خواهم زدن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶: ای مسافر اندرین ره گام عاشقوار زن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷: ای یار مقامر دل پیش آی و دمی کم زن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - موعظه در وصول به عالم لاهوت: چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۹: رحل بگذار ای سنایی رطل مالامال کن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰: ای سنایی قدح دمادم کن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۱ - دعوت به آزادگی و عدالتخواهی: ای سنایی خویشتن را بی سر و سامان مکن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - منع کبر و غرور و مذمت دنیا: ای دل ار در بند عشقی عقل را تمکین مکن
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - در حکمت و موعظت: ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - در تمجید و توحید حضرت باری: ایا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح بهرامشاه: در میان کفر و دین بی اتفاق آن و این
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۶ - در نعت رسول اکرم (ص): ای گزیده مر ترا از خلق ربالعالمین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - دعوت به زهد و ستایش سید فضلالله: هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸ - از زبان منجم ماوراء النهر که تقویم آورده بود گفتهاست: ای امین شاه و سلطان و امیر ملک و دین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹ - خطاب به خواجه قوامالدین ابوالقاسم: تا سرا پرده زد به علیین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۰: بس که شنیدی صفت روم و چین
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱: ای مقتدای اهل طریقت کلام تو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۲ - در مرثیهٔ تاجالدین ابوبکر: ای برده عقل ما اجل ناگهان تو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳: ای تماشاگاه جانها صورت زیبای تو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴ - دریغاگویی از نااهلی روزگار: جهان پر درد میبینم دوا کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵: ای سنایی عاشقی را درد باید درد کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶: سر به سر دعویست مردا مرد معنی دار کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷: راه دین پیداست لیکن صادق دیندار کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸: دلی از خلق عالم بیغمی کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح بهرامشاه: جویندهٔ جان آمده ای عقل زهی کو
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه: آمد هلال دلها ناگه پدید ناگه
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح خواجه مردانشاه: در همه ملک ندید از همهٔ مردان شاه
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲ - در مراتب مقام انسان: ای ایزدت را رحمت آفریده
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - موعظه در تهیهٔ توشهٔ آخرت: ای دل غافل مباش خفته درین مرحله
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی: گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵: ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح احمد عارف زرگر گوید که به حج رفت از بلخ و حج نیافت: ای ز عشق دین سوی بیتالحرام آورده رای
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ایرانشاه: ای ز آواز و جمال تو جهان پر طربی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۸: دلا زین تیرگی زندان اگر روزی رها یابی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹: ایا مانده بیموجب هر مرادی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح بهرامشاه: این چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح تاجالدین ابوالفتح اصفهانی: ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح خواجه عمید ابراهیم بی علی بن ابراهیم مستوفی: شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح بهرامشاه: گرد رخت صف زده لشکر دیو و پری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴: ای دل ار خواهی که یابی رستگاری آن سری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است: ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح شرف الملک امیر زنگی محسن: با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷: ای سنایی چند لاف از خواجه و مهتر زنی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸: عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹: ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی: مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱: بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - در نکوهش بزرگان زمان و مدح بونصر احمد سعید: تا کی این لاف در سخن رانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - توصیف روح در بدن: شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح ابوبکربن محمد: ای کس به سزا وصف تو ناکرده بیانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵: از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶: زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷: بیا تا اهل معنی را درین عالم به غم بینی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸: دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - در جواب شعر فضل بن یحیی و عذرخواهی از رفتن و منع صاعد از آمدن: فضل یحیاست بر ضعیف و قوی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح بهرامشاه: نه از اینجا نه از آنجا دل من برد مهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح بهرامشاه: چرا چو روز بهار ای نگار خرگاهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح خواجه ابو یعقوب یوسفبن احمد: ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - این چند بین را فضل بن یحیی بن صاعد هروی به سنایی فرستاد و در آن درخواست دیدار کرد: هستی به حقیقت ای سنایی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۴: ای خواجه ترا در دل اگر هست صفایی