قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰: تا کی دم از علایق و طبع فلک زنیم

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل قصاید

تا کی دم از علایق و طبع فلک زنیم

تا کی مثل ز جوهر دیو و ملک زنیم


تا کی غم امام و خلیفهٔ جهان خوریم

تا کی دم از علی و عتیق و فلک زنیم


دوریم از سماع و قرینیم با صداع

تا ما همی سقف به نوای سلک زنیم


هرگز نبوده دفتر و دف در مصاف عشق

تیر امید کی چو شهان بر دفک زنیم


تا کی ز راه رشک برین و بر آن رویم

بهر گل و کلالهٔ خوبان کلک زنیم


تا کی به زیر دور فلک چون مقامران

از بهر برد خویش دم لی و لک زنیم


دست حریف خوبتر آید که در قمار

شش پنج نقش ماست همین ما دو یک زنیم


یک دم شویم همچو دم آدم و چنو

اندر سرای عشق دمی مشترک زنیم


آن به که همچو شعر سنای گه سنا

میخ طناب خیمه برون از فلک زنیم


بر یاد روی و موی صنم صد هزار بوس

بر دامن یقین و گریبان شک زنیم


گرچه ستد زمانه چک و چاک را ز ما

آتش نخست در شکن چاک و چک زنیم


طوفان عام تا چکند چون بسان سام

خر پشته در سفینهٔ نوح و ملک زنیم


ای ما ز لعل پر نمکت چون نمک در آب

هرگز بود که زیور ما بر محک زنیم


زین جوهر و عرض غرض ما همین یکیست

گرچه همی ز قهر سما بر سمک زنیم


ما را طعام خوان خدا آرزو شدست

یک دم به پای تا دو سخن بر نمک زنیم


نظر خود را بنویسید

نظرات