شمارهٔ ۲۸: برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل قصاید و قطعات

برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت

بنشین و برافگن شکم قاقم بر پشت


بس کس که به زردشت نگروید و کنون باز

ناکام کند روی سوی قبلهٔ زردشت


بس سرد نپایم که مرا آتش هجران

آتشکده کرد این دل و این دیده چو چرخشت


گر دست نهم بر دل از سوختن دل

انگشت شود بی‌شک در دست من انگشت


ای روی تو چون باغ و همه باغ بنفشه

خواهم که بنفشه چنم از زلف تو یک مشت


آنکس که ترا کشت، ترا کشت و مرا زاد

و آنکس که مرا زاد مرا زاد و ترا کشت


نظر خود را بنویسید

نظرات