شمارهٔ ۳۴: آمد آن حور و دست من بربست

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل قصاید و قطعات

آمد آن حور و دست من بربست

زده استادوار نیش به دست


زنخ او به دست بگرفتم

چون رگ دست من ز نیش بخست


گفت هشیار باش و آهسته

دست هر جا مزن چون مردم مست


گفتمش گر به دست بگرفتم

زنخ سادهٔ تو عذرم هست


زان که هنگام رگ زدن شرطست

گوی سیمین گرفتن اندر دست


نظر خود را بنویسید

نظرات