شمارهٔ ۱۰۹: ای خداوند قایم قدوس

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل قصاید و قطعات

ای خداوند قایم قدوس

ملک تو ناقیاس و نامحسوس


قایمی خود به خود قیام تو نیست

به قیامی که هست ضد جلوس


ساحت سینه‌های مشتاقان

ز آرزوی تو شد به دور و شموس


در دل عارفان حضرت تو

صد نهال از محبتت مغروس


نور افلاک در نهاد قدم

کنی از راه عاشقان مطموس


هشت باغ و چهار رکن سرور

جنت عدن با همه ناموس


پیش آن دل بدانکه کس نخرد

به یکی مشت ارزن و سه فلوس


خاکپای بلال حضرت تو

گشته از راه دین تاج رئوس


خاک بر سر دبیر حضرت را

چون نداند همی یمین غموس


کردم آواره از مساکن عز

حل منجوس و طالع منحوس


گرچه زاغ سیاه گشتستم

نگزینم مقام جز ناقوس


زاغ گر بشنود کند در حال

زین سخنها کرشمه چو طاووس


شد مقیم سرخس و اندر وی

همچو دزدی به قلعه‌ای محبوس


ای سنایی بود که در غزنین

می‌ندانند شاه را ز عروس


نظر خود را بنویسید

نظرات