شمارهٔ ۱۹۲: خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل قصاید و قطعات

خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد

اندر حکایت خلفا زید باهلی


گفتا که داد مامون یک شب دو بدره زر

بر نغمت سحاق براهیم موصلی


کس کرد و باز خواست دگر روز بدره‌ها

گفتا فساد باشد و نوعی ز جاهلی


«هو ینصرف» لقبش نهادند مردمان

واندر زبان گرفتش هر کس به مدخلی


لاینصرف تویی ز بزرگان روزگار

وینک ز نام خویش مر این را دلایلی


در نحو وزن افعل لاینصرف بود

نام تو احمدست به میزان افعلی


نظر خود را بنویسید

نظرات