بخش ۱۳ - فی‌الهدایة: سبب هدیهٔ ایادی او

نوشته سنایی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی فصل الباب الاوّل: در توحید باری تعالی

سبب هدیهٔ ایادی او

نفس را مهتدی و هادی او


در ره شرع و فرض و سنّت خویش

منّت حق شمر نه منّت خویش


نوربخش یقین و تلقین اوست

هم جهان‌بان و هم جهان‌بین اوست


چون پرستد تن گران او را

چه شناسد روان و جان او را


سنگ پاره است لعل کان آنجا

بوالفضولست عقل و جان آنجا


بی‌زبانی ثنا زبان تو بس

هرزه‌گویی غم و زیان تو بس


منّت کردگار هادی بین

کادمی را زجمله کرد گزین


از پسِ کفر اهل دینمان کرد

به سیاهی سپیدبین‌مان کرد


حضرتش را برای ماده و نر

بی‌نیازی ز پیر و پیغمبر


کرده از بهر رهبری شش میر

گربه‌ای را فتی سگی را پیر


تو مر آنرا که رخ به حق نارد

بت شمر هرچه داند و دارد


رهبرت لطف او تمام بُوَد

چرخ از آن پس ترا غلام بود


روی برتافته ز حضرت حق

من نگویم که مردمست الحق


سگ به از ناکسی که روی بتافت

زانکه ناجسته سگ شکار نیافت


سگ کهدانی از چه فربه شد

نه ز تازی به کارها به شد


خود ز رخسار صبح و پشت شفق

در ره عشق پیش رو سوی حق


روز کهْ بود که پرده‌در باشد

شب که باشد که پرده‌گر باشد


هرکه آمد بدو و گوش آورد

خود نیامد که لطف اوش آورد


هم از او دان که جان سجود کند

کابر هم ز آفتاب جود کند


هر هدایت که داری ای درویش

هدیهٔ حق شمر نه کردهٔ خویش


آل برمک ز جود کس گشتند

با سخاوت چو همنفس گشتند


نام ایشان چون روح باقی ماند

ورچه گردون فنای ایشان خواند


قوم این روزگار گرچه خوشند

چون مگس شوخ چشم و دیده کشند


به سخن چون شکر همه نوشند

به سخا دل درند و جان جوشند


نظر خود را بنویسید

نظرات