بخش ۱۲ - اندر مراتب عقل: هست اعضا چو شهر و پیشه‌وران

نوشته سنایی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی فصل الباب الرّابع: فی صفة العقل و احواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده

هست اعضا چو شهر و پیشه‌وران

عقل دستور و دل در او سلطان


خشم شحنه است و آرزو عامل

این یکی ظالم آن دگر جاهل


عامل ار هیچ شرط بگذارد

خرد او را به شحنه بسپارد


شحنه‌گر هیچ گون سگالد بد

این موّکل برو بود ز خرد


نفس سلطان اگر بود عادل

با تن و عقل و جان شود بی‌دل


ترجمان دل است نطق و زبان

مر زبان تنست سود و زیان


ترجمان چون ز روی دور زمان

پشت یابد ز قوّت سلطان


گر بیابند ازینکه گفتم بهر

خوش بود پادشا و خرّم شهر


ور همه طالبان کام شوند

مالک ملک ناتمام شوند


گرنه در امر عقل و دل باشند

همه هم‌ خوار و هم خجل باشند


عقل و دل را اگر مطیع شوند

در حضیض فنا رفیع شوند


نظر خود را بنویسید

نظرات