الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
نوشته سنایی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
بخش ۱ - در بیهوده خندیدن: خندهٔ هرزه کار غُمر بود
بخش ۲ - فی طول العمر والحسرة مع ذلک: نوح را عمر جمله ده صد بود
بخش ۳ - تمثیل در نفس جهان فانی و قصّهٔ لقمان حکیم: داشت لقمان یکی کریجی تنگ
بخش ۴ - در مرگ گوید: فرش عمرت نوشته در شومی
بخش ۵ - حکایت مرد یخفروش التمثّل فی دارالغرور: مثلت هست در سرای غرور
بخش ۶ - فی صفة الموت: جز دو رنگی نشد ز مرگ هلاک
بخش ۷ - تمثیل در احوال گذشتگان جهان بیوفا: از ثَری تا به اوج چرخ اثیر
بخش ۸ - در صفت مرگ پیامبران علیهمالسّلام: تا بگوید ز انبیا و رسل
بخش ۹ - صفت مرگ شاهان فرس و بزرگان ایشان: زان ملوک عجم که در تاریخ
بخش ۱۰ - در صفت موت بنیآدم از خاصّه و عامه: زان بنیآدم از صغار و کبار
بخش ۱۱ - در بقا و فنای جسم و جان گوید: در جهانی که عقل و ایمانست
بخش ۱۲ - در نکوهش این جهان: اینکه اقلیم بیم و امیدست
بخش ۱۳ - اندر طلب بهشت به سالوسی: مرغ و حور از بهشت ابدانست
بخش ۱۴ - اندر زهد ریایی: زهد ورزی برای مُرداری
بخش ۱۵ - اندر مذمّت دنیا و برحذر بودن از آن فرماید: در جهانی چه بایدت بودن
بخش ۱۶ - در نکوهش حرص گوید: حرص بگذار و ز آز دست بدار
بخش ۱۷ - در شهوت و آز گوید: چیست دنیا و خلق و استظهار
بخش ۱۸ - فصل فی صفةالافلاک والبروج والسّماء والارض و ما بینهما منالعجایب ذکر الافلاک و ما فیها منالعجایب احسن من ابداع المخدّرات الکواعب: چندگویی ز چرخ و مکر و فنش
بخش ۱۹ - در دوازده برج گوید: برهٔ چرخ هست مردم خوار
بخش ۲۰ - حکایة فی اصحاب الفغلة: آن چنان شد که در زمین هری
بخش ۲۱ - در صفت ارکانی و گردونی با آن جهان الدنیا قنطرةٌ فاعبروها ولا تعمروها: آنچه ارکانی و آنچه گردونیست
بخش ۲۲ - تمثیل در مذمّت دوستی دنیا: ای گرفته به دست حرص و امل
بخش ۲۳ - فی ترک العادة بالمجاهدة: چکنی در کنار مادر خو
بخش ۲۴ - فی تسلّی قلوب الاخوة والاخوات: شوی خود را زنی بدید دژم
بخش ۲۵ - فصل فیالحکمة ذکرالحکمة احکم فانّها بین الکائنات حکم مثل الاحباب والاعداء کمثل الدواء والداء در دوستی و دشمنی: مردم از زیرکان دژم نشود
بخش ۲۶ - حکایت در محبّت و دوستی خالص: دوستی دوست را مهمان شد
بخش ۲۷ - التمثّل فی ریا الحّب: آن شنیدی که عُمّر خطاب
بخش ۲۸ - فی ذکر رفقاء السّوء: دوستی با مُقامر و قلّاش
بخش ۲۹ - فی ترک المخالطة معالاوباش: خلق جز مکر و بند و پیچ نیند
بخش ۳۰ - حکایت در بیوفایی: قصهای یاد دارم از پدران
بخش ۳۱ - در صفت ابلهان گوید: صحبت ابلهان چو دیگ تهیست
بخش ۳۲ - فی تحقیق العشق: آن شنیدی که در عرب مجنون
بخش ۳۳ - التمثّل فیالانسان و عمله: آن نبینی که پادشهزاده
بخش ۳۴ - التمثّل فی صفةالانسان: آن شنیدی که رفت زی قاضی
بخش ۳۵ - التمثیل فی شکر هدایةالاسلام: بود عمّر نشسته روزی فرد
بخش ۳۶ - التّمثیل فی صلابة طریق الاسلام: رفت زی روم و فدی از اسلام
بخش ۳۷ - التمثیل فی اعتقادالسوء والخوف من قلّة الرزق: بود مردی مُعیل بس رنجور
بخش ۳۸ - حکایت در ظالم و مظلوم: کودکی با حریف بیانصاف
بخش ۳۹ - ذکر انقطاع نسب: آدم پاک را برآر از گِل
بخش ۴۰ - صفةالمغرورین فی دارالدّنیا: آن شنیدی که حامد لفاف
بخش ۴۱ - التمثیل فی حبّ الدّنیا و غرورها: خواجهای را به مردمی دربست
بخش ۴۲ - فی صفةالنّفس واحواله: دزد خانه است نفس حالی بین
بخش ۴۳ - قال النّبی علیهالسّلام: ان الشّیطان فی عروق ابنآدم یجری مجری الدّم: در درون تو خصم با تو بهم
بخش ۴۴ - در کاهلی گوید: بشنو از بارگاه مصطفوی
بخش ۴۵ - مثل اندر حال ادبار: خوش دلی از پی سخن پاشی
بخش ۴۶ - فیالحرکة و ترک الاوطان فی طلبالآخِرَة، قال النّبی علَیهالسّلام: اطلبوا العلم ولو باصّین، وَ قالَ علَیهالسّلام: سافِرُوا تغنموا، ولاتفخروا بالوطن: کرده بر تارک هوا گردا
بخش ۴۷ - محمدت در حرکت و سیر و رنج بردن: زین زمین خسی به چرخ کسی
بخش ۴۸ - فیالادب و شرفالنّفس: هرکه شاگرد روز شب نبود
بخش ۴۹ - اندر دور قمر و گردش روزگار: دور ماهست و خلق را از ماه
بخش ۵۰ - حکایت: آن شنیدی که پیر با همراه
بخش ۵۱ - اندر نگاه داشتن راز و مشورت کردن: سر چه پوشی که در بهاران گِل
بخش ۵۲ - حکایت: آن شنیدی که گفت دمسازی
بخش ۵۳ - التمثیل فی حفظ اسرارالملوک: بود مردی علیل از ورمی
بخش ۵۴ - حکایت: بود اندر سرخس یک روزی
بخش ۵۵ - اندر موعظت و نصیحت گوید: صحبت زیرکان چو بوی از گُل
بخش ۵۶ - اندر صفت بیابان گوید: تنگی راه را صفت بشنو
بخش ۵۷ - اندر تصوّف و زهد ذکر التصوّف الزم علی الحقیقة لان فیه نجاة الخلیفة: آنکه در بند مال و اسبابند
بخش ۵۸ - در صفت اهل تصوّف: هر گدایی که بینی از کم کم
بخش ۵۹ - در طلب کردن از در دلها: درِ دل کوب تا رسی به خدای
بخش ۶۰ - فی ذمّالطمع والحرص: دل خود را ز تاب و تابش طمع
بخش ۶۱ - اندر بیان حال صوفی و ستایش صوفیان فرماید علامة اصحاب التصوّف ان لایسأل ولا ینهر ولا یدّخر: تازه اندر بهار حق صوفیست
بخش ۶۲ - حکایت در حقیقت تصوّف: صوفیی از عراق با خبری
بخش ۶۳ - التمثیل فیتعلیم الابالغافل لابن الجاهل فیالتصوّف: پسری داشت شیخ ناهموار
بخش ۶۴ - فیالتفکّر والمراقبة فی احوال التصوّف: دست دین کن به علم و عدل قوی
بخش ۶۵ - در دنیا نابودن به که بودن: یک جهانند زیر این افلاک
بخش ۶۶ - اندر صفت صورت عالم: تو به گوهر ورای دو جهانی