بخش ۸ - در صفت مرگ پیامبران علیهم‌السّلام: تا بگوید ز انبیا و رسل

نوشته سنایی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی فصل الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر

تا بگوید ز انبیا و رسل

چون گرفتم به قهر بر سر پُل


تا بگوید که شیث و آدم را

چون بریدم ز جسمشان دم را


تا بگوید ز کشتن هابیل

که ستم کرد بر تنش قابیل


تا بگوید ز نوش و نوح و لمک

مردن زار و رفتن هریک


تا بگوید ز هود وز صالح

راحت و رنج ناصح و طالح


تا بگوید ز حال ابراهیم

جور نمرود و آن عذاب الیم


حال اسحاق و حال اسماعیل

هاجر و ساره و آل اسرائیل


قصّهٔ رنج یوسف از اخوان

صبر یعقوب و خانهٔ احزان


تا بگوید ز مبتلا ایّوب

دل و جان در عنا و دا مکروب


حال الیاس و یوشع و ذوالکفل

یافته هریک از کفایت کفل


تا بگوید ز موسی و هارون

آل عمران و حوت با ذوالنون


تا بگوید ز گرِیهٔ داود

ناله و آب چشم و طول سجود


تا بگوید ز ملکت پسرش

سایه از پرّ مرغ کرد سرش


انس و جن مر ورا شده مطواع

باد چون مرکبی مطیع و مطاع


تا بگوید ز اشمویل و شعیب

پاکشان جیب و دامن از همه عیب


کالب و دانیال و لوط و خضر

شده هریک ز قوم خویش ضجر


پند لقمان و سرگذشت یسع

دین و دل در ورع بری ز طمع


تا بگوید ز لشکر کفّار

زکریّا بریده از منشار


تا بگوید ز عصمت یحیی

تا بگوید ز نالهٔ عیسی


تا بگوید ز سیّد سادات

که ز ما بر روان او صلوات


احمد مرسل آنکه فضل احد

کرده بر جمله انبیاش اوحد


آفتاب مساجد و خلوات

از حق او را صلوة در صلوات


شیخ ابوبکر و عمّر و عثمان

حیدر آن شیر خالق سبحان


تا بگوید ز حال میرحسن

وآن همه خصم چیره بر یک تن


واندر آن کار پور بوسفیان

یک زمان مر ورا نداده امان


از زنی خواست استعانت و عون

تا شد او هم جلیس با فرعون


تا بگوید ز کربلا و حسین

آن نبی را چو قلب و همچون عین


تا بگوید ز قوم پر شر و شین

شده راضی به قتل میرحسین


شده در نار قاتل و مقتول

رفته با مرتبت به نزد رسول


کربلا گشته گورخانه ورا

کرده تیر عدو نشانه ورا


زان برآوردن هلاک و دمار

از نژاد امیّهٔ خونخوار


تا بگوید که بهر آتش و آب

آب فرعون چون ببردم از آب


تا بگوید ز موت و بعث عُزیر

از بشر آن رخ آوریده به خیر


حال اصحاب کهف و دقیانوس

قصّهٔ تبخلوس و شهر فسوس


تا بگوید ز عاد و عاد نژاد

که به بادش چگونه کردم باد


تا بگوید ز زخم ناگاهان

بر سرِ رهبران ز گمراهان


زان در آوردن رسول از در

زان برون کردن فضول از سر


زان ببردن عروس نیکو روی

ناگهان از کنار زیبا شوی


نظر خود را بنویسید

نظرات