بخش ۶ - حکایت: آن شنیدی که در حد مرداشت

نوشته سنایی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی فصل الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین

آن شنیدی که در حد مرداشت

بود مردی گدای و گاوی داشت


از قضا را وبای گاوان خاست

هرکرا پنج بود چار بکاست


روستایی ز بیم درویشی

رفت تا بر قضا کند پیشی


بخرید آن حریص بی‌مایه

بدل گاو خر ز همسایه


چون برآمد ز بیع روزی بیست

از قضا خر بمرد و گاو بزیست


سر برآورد از تحیّر و گفت

کای شناسای رازهای نهفت


هرچه گویم بود ز نسناسی

چون تو خر را ز گاو نشناسی


نظر خود را بنویسید

نظرات