بخش ۱۹ - اندر مذمّت عمّ گوید: آنکه عمّ تو و آنکه خال تواند

نوشته سنایی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی فصل الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین

آنکه عمّ تو و آنکه خال تواند

همه در قصد خون و مال تواند


عمّ که بدگوی و پر ستم باشد

عم نباشد که درد و غم باشد


در مهی خویشتن پدر کرده

به گه پرورش به در کرده


در کن و در مکن مه خانه

در بیار و بده چو بیگانه


چون عقاب و چو باز وقت گرفت

همچو گنجشک وعکه خوار گرفت


همچو کیر جوان به وقت بگیر

باز وقت بیار خایهٔ پیر


دیدی ار دست و پای بلعم را

دردسر آن عمامهٔ عم را


گرت بخشد عمامه عم مستان

کان بود چون عطای بدمستان


کان عمامه نه بهر آن دادست

کز وجود تو خوشدل و شادست


تا ندیده است پای را هنجار

ندهد دست عم ترا دستار


انده خال و غمّ عم بگذار

تا بوی شاد خوار و برخوردار


ورنه جان کن که دل ستم نکشد

عاقل اندوه خال و عم نکشد


نظر خود را بنویسید

نظرات